شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها...

ای درخت آشناشاخه های خویش راناگهان کجاجا گذاشتی؟یا به قول خواهرم فروغدستهای خویش رادر کدام باغچهعاشقانه کاشتی؟این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:چشمهای من به جای دستهای تومن به دست تو آب می دهمتو به چشم من آبرو بدهمن به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:ریشه های ما به آبشاخه های ما به آفتاب می رسدما دوباره سبز می شویم! شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......ادامه مطلب

من وگنج   "آزادگی"  بعد از این
زهی پادشاهی...
زهی سلطنت...

#B__E__A
#T=SH
+....

تو ماهی باش تا دریا برقصد،موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد ،بفروشد کمانش را
علی سلیمانی/

وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تو را اثر ؟
هست نشانه ای دگر سینه داغدار را ...

شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......

تو مسیر نجف به کربلا یه موقع هایی به خودم میومدم و می دیدم دارم یه آرزوی محالِ چندین ساله ام رو در سالی که کم رغبت ترین بودم نسبت بهش ، زندگی می کنم ‌...باورم نمی شد .و چشم هایی که پر از اشک می شد و در گرما و گرد و خاک می سوخت .( پدر من چند روز قبل سفر اجازه نداد تنها تا تهران برم برای مسابقات عکاسی و حالا من تنها عراق بودم ... )حسین من رو کشوند تا کربلا . برای تک تک بلا هایی تجربه کردم در این سفر از ابتدا تا انتها و باز هم پیش رفتم ، فقط همین جمله رو می تونم بگم ...حسین ! تو این نالایق ( این صفت دقیقه ، بدون ذره ای تعارف نالایق ) رو کشوندی سمت خودت ...چرا ؟کَرَمتو...همینالحمدللهمنِ بی مایه که باشم که خریدار تو باشم ؟ شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......ادامه مطلب

من باید بتونم بنویسماز احساس و تصمیماتم من منشک ندارم که هر انسانی " هر " انسانی با کیفت و کمیت های متفاوت شرایط و احساستی که من درش هستم رو چشیده یا می چشه دیر یا زودبا حالات و نقش های مختلفاصلا به این کار ندارم که در این موقعیت هر آدمی تو چه نقشی بازی می کنه ...اصلا مگر پایان نمایش دیگه مهمه جه کسی چه نقشی بازی کرده ؟اسم همه شون بعد افتادن پرده ها دیگه یک کلمه مشابه هستبازیگرو ملاک قضاوت ، خوب بازی کردن .بگذریم ...تا هر جقدر لازم باشه برای اینکه اینکار رو انحام بدم پافشاری و تلاش می کنم .یعنی گفتن و نوشتن از خود .حتی وقتی نمی تونماحساس می کنم این واقعا راسته که با نوشتن کمی کلاف های پیجیده ذهنی باز می شنگاهی واقعا انسان نیاز داره که بالا بیارههر آنچه هست روعب نداره ممکنه از دیگران خجالت بکشی ...اما از خودت که نه ؟ چرا در خلوتی درونت رو بالا نمیاری ؟چرا نگاهشون نمی کنی ؟ خوب یا بد هر چیییییییییییییییی که هست .چرا حاضر به حمل این دل آشوبه های توقف ناپذیر و قدرتمند هستی اما انزجار داری از مواجه شدن باهاشون .+ عصر حین سریع قدم برداشتن و رسیدن به مقصدم در آفتاب داغ خراسان جنوبیو حمل کوله سنگینم .یه آن به خودم اومدم و حس کردم تو اون لحظات تنها چیزی که تمام من رو در بر گرفته بود و تحت تاثیرش بودم نه اشعه های داغ و بی رحم آفتاب بود نه سوزش سر شونه هام از وزن کوله ام نه دور بودن مقصدی که مجبور به پیاده رفتن تا اونجا بودم در اون ساعاتهیچ کدوممن هیچ درکی از اون موجود دوپا نداشتم انگار جسمی وجود نداشتیه توده اضظراب بود که در آفتاب به سمتی می رفت .همین من قادر به دیدن خودم نبودملعنت به کلمه هایی که حتی نمی تونن یه لحظه ساده رو توصیف کنند و من ازشون انتظارات شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......ادامه مطلب

" فراتر رفتن از هگل معجزه است ، اما فراتر رفتن از ابراهیم از همه چیز ساده تر است !من به سهم خود به قدر کفایت وقت صرف فهمیدن هگل کرده ام و گمان می کنم آن را کم و بیش خوب می فهمم ؛ و وقتی علی رغم زحمتی که کشیده ام بعضی سطور را نمی فهمم ، بی تامل گمان می کنم که خود او نیز در این باب چندان روشن نبوده است . این کار را به سادگی و به طور طبیعی انجام می دهم و اندیشه ام از آن به عذاب نمی افتد . اما برعکس ، آن گاه که به ابراهیم می اندیشم گویی نابود می شوم . هر لحظه آن پارادکس ِ عظیم را ک جوهر ابراهیم است در نظر می آورم و در هر لحظه واپس رانده می شوم و اندیشه ام با همه شور و شوقش حتی به اندازه سر سوزنی به این پارادکس نفوذ نمی کند . همه عضلاتم را برای تجسم منظره ای از آن منقبض می کنم اما در همان لحظه فلج می شوم .من با آنچه در جهان به مثابه کردار های سترگ و والا ستایش می شود بیگانه نیستم . روح من به سوی آن ها پر می کشد و با کمال خضوع اطمینان دارد که آن قهرمان به خاطر من نیز جنگیده است ، و همان گاه که به کردار او می اندیشم به خود نهیب می زنم : اکنون نوبت توست . من می توانم خود را قهرمان تصور کنم اما ابراهیم هرگز ... " شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......ادامه مطلب

من وگنج "آزادگی" بعد از این
زهی پادشاهی...
زهی سلطنت...

#B__E__A
#T=SH
+....

تو ماهی باش تا دریا برقصد،موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد ،بفروشد کمانش را
علی سلیمانی/

وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تو را اثر ؟
هست نشانه ای دگر سینه داغدار را ...

شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائیگفتم منم غریبی از شهر آشنائیگفتا سر چه داری کز سر خبر نداریگفتم بر آستانت دارم سر گدائیگفتا کدام مرغی کز این مقام خوانیگفتم که خوش نوائی از باغ بینوائیگفتا ز قید هستی ر شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......ادامه مطلب

دیوانه تر از خویش کسی می جستم

دستم بگرفتند و به دستم دادند 

شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......

شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......

ببین منو 

 

دیگه واقعا چیزی واسه باختن ندارم 

همه چیو گذاشتم رو میز و باختم 

 

 

انقدر این همه از دست دادن قدرت داده بهم ک تو مغزت هزار سال دیگه ام نمی گنجه .

 

پس بفهم کسی ک چیزی واسه از دست دادن نداره 

اینطوری ک زندگی می کنه و ب نظر تو غیر عادیه

 

 

عاااااااادی ترین شکلیه ک می تونه

 

 

+دلم می خواد دهنم ببندم و فقط کار کنم .

شب قدر96 /خدایا من فقط تو رو دارم ها......